عاطفه و مسعود دو کبوتر عاشق
خیلی سخت است این لحظه ها ، همین لحظه ای که تو نیستی و من به تو نیاز دارم!
خیلی سخت است تو باشی ، عشق من باشی ، من در انتظار تو باشم ، اما نتوانیم
همدیگر را ببینیم!
خیلی سخت است ، این دل گرفته باشد ، پر از درد دل و حرفهای ناگفته باشد اما
همدلی نباشد که بشنود درد های این دل را ....
خیلی سخت است چشمهایت پر از اشک باشد ، گونه هایت خیس باشد اما همنفسی
نباشد که اشکهایت را پاک کند ....
خیلی تلخ است لحظه فراموش شدنت از خاطر او که دوستش داری !
خیلی تلخ است کسی را دوست داشته باشی اما ندانی که او تو را دوست دارد یا نه!
خیلی تلخ است لحظه پژمرده شدن گل ، لحظه اسیر شدن پرنده ای تنها در قفس!
خیلی سخت است لحظه های عاشقی ، دور از یار ، بدون دلدار، بی قرار و چشم انتظار!
خیلی سخت است در این کویر تشنه به انتظار آمدن خزان نشستن ، در زیر برگهای
خشک به انتظار سرما نشستن!
خیلی تلخ است یک روز را با دلی گرفته به سر کنی ، انتظار شب را بکشی ، غروب را
بینی و دلگرفته تر شوی ، انتظار طلوع را بکشی ، شب را بی ستاره ببینی و
شکسته تر شوی!
خیلی سخت است این وابستگی ، تحمل لحظه های بی کسی ، دور از عشق ،
این قصه را دیگر نمیتوان از سر نوشت !
کد قالب جدید قالب های پیچک |